بررسی وضع قضیه شرطیه برای مفهوم (ج۹۴-۱۲-۱۲-۱۴۰۲)
بحث در استدلال بر مفهوم شرط به وضع بود. ادعا شده است جمله شرطیه برای دلالت بر انتفاء جزاء با انتفای شرط وضع شده است و دلیل آن تبادر است. مرحوم آخوند گفتند با توجه به کثرت استعمال جمله شرطیه در موارد عدم مفهوم تبادر بعید است.
ما بارها گفتهایم ادعای تبادر و انکار آن ارزش استدلالی ندارد چون صرف ادعا خواهد بود. آنچه مهم است ذکر منبهاتی برای اثبات تبادر یا عدم آن است. مرحوم آخوند فرمودند قضیه شرطیه کثیرا در مواردی استعمال شده است که شرط علت منحصر جزاء نیست و بلکه قضیه شرطیه کثیرا در مواردی استعمال شده است که حتی بین جزاء و شرط ترتب هم نیست بلکه صرفا بین آنها تلازم وجود داشته است و در این موارد هم هیچ کلفت و عنایتی احساس نمیشود. با وجود این کثرت استعمال، ادعای تبادر انحصار علت جزاء در شرط از قضیه شرطیه بعید است و بعد منبهی برای آن ذکر کردهاند که در موارد مخاصمات هیچ گاه شخص را به مفهوم کلامش الزام نمیکنند و اگر شخص ادعا کند مفهوم منظور من نبود از او پذیرفته میشود. در حالی که اگر قضیه شرطیه ظاهر در مفهوم بود هم شخص را به آن ملزم میکردند و هم ادعای مقصود نبودن مفهوم را از او نمیپذیرفتند.
طرف مقابل باید علاوه بر ذکر منبهاتی برای اثبات تبادر مفهوم از قضیه شرطیه، منبهات مرحوم آخوند را هم ردّ کند تا بتواند تبادر مفهوم از قضیه شرطیه را اثبات کند. قائلین به مفهوم مواردی از استعمالات را ذکر کردهاند که از قضیه شرطیه مفهوم فهمیده میشود و البته مهم است که این استعمالات به گونهای باشند که فهم مفهوم از آنها بدون قرینه اتفاق بیافتد مثل روایتی که در جلسه قبل ذکر کردیم که امام علیه السلام بر اساس ظهور آیه شریفه در مفهوم شرط اثبات کردهاند که بر مسافر روزه واجب نیست یعنی امام علیه السلام برای نفی وجوب روزه بر هر مسافری به مفهوم آیه استدلال کردهاند. پس این استعمالات باید مواردی باشند که حاکی از وجود مفهوم برای قضیه شرطیه باشد مثل موارد استشهاد به مفهوم قضیه شرطیه در کلمات امام علیه السلام، نه اینکه فقهاء ادعاء کرده باشند که مفهوم دارند (که بر اساس همین مبنای ظهور قضیه شرطیه در مفهوم رخ داده است) و ما بعدا به صورت مفصل این موارد استعمال را ذکر خواهیم کرد.
اما برای ردّ ادعای مرحوم آخوند به دو نکته باید توجه کرد:
اول اینکه برخی از مواردی که به عنوان شاهد بر استعمال قضیه شرطیه در عدم مفهوم ذکر شدهاند استعمالات جمله شرطیه (در اصطلاح اصولی یا حتی ادبی) نیستند مثل موارد متعددی که جمله مصدر به «إذا» بوده است و بعید نیست ادعاء شود «إذا» اصلا به معنای شرط و «اگر» نیست بلکه به معنای ظرف و «عند» است. ممکن است «إذا» از نظر ادبی جزو ادات شرط باشد اما در اصطلاح اصولی شرط نیست یعنی مفاد آن تعلیق نیست. «إن» به معنای «اگر» است و قائل به مفهوم ادعاء میکند مفهوم «اگر» همین است که اگر شرط محقق بود جزاء ثابت است و گرنه نه! اما «إذا» به معنای «زمانی که» و «هنگامی که» است. بله ذکر ظرف هم موجب ایجاد محدودیت میشود اما از این جهت که ظرف مفروض است نه از این جهت که سنخ حکم بر آن معلق است. به تعبیر دیگر ذکر «إذا» شخص الحکم را مقید میکند اما مفهوم تقیید سنخ الحکم است.
شخص الحکم اثبات حکم برای موضوع است یعنی وقتی میگوید «اگر زید آمد اکرامش کن» شخص الحکم، «وجوب اکرام زید در فرض آمدن او» است. این چیزی است که گفته است. سنخ الحکم (که همان مفهوم است) یعنی نفی مسانخ این حکم را در موارد عدم وجود این قید هم گفته است نه اینکه نسبت به اثبات و نفی آنها ساکت باشد. یعنی گفته است «اگر زید نیامد هیچ اکرامی برای او واجب نیست» نه اینکه آن وجوب اکرامی که گفتم در این فرض نیست اما ممکن است وجوب اکرام دیگری برای او باشد!
مفاد «إِذَا كَانَ الْمَاءُ قَدْرَ كُرٍّ لَمْ يُنَجِّسْهُ شَيْءٌ» این است که وقتی آب کرّ باشد نجس نمیشود نه اینکه اگر کرّ نباشد نجس میشود. بله نگفته است که اگر آب کرّ نباشد نجس نمیشود اما نگفته است اگر آب کرّ نباشد نجس میشود بلکه نسبت به نجس شدن و نشدن آبی که کرّ نباشد ساکت است و این مفهوم نیست. مفهوم این است که گفته باشد اگر آب کرّ نباشد نجس میشود.
خلاصه اینکه از نظر ما وجود «إذا»ی شرطیه به این معنا که مفاد آن تعلیق سنخ الحکم باشد ثابت نیست بلکه چه بسا عدم وجود آن مظنون باشد.
مواردی مثل «الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الشَّاةِ تُذْبَحُ فَلَا تَحَرَّكُ وَ يُهَرَاقُ مِنْهَا دَمٌ كَثِيرٌ عَبِيطٌ فَقَالَ لَا تَأْكُلْ إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ يَقُولُ إِذَا رَكَضَتِ الرِّجْلُ أَوْ طَرَفَتِ الْعَيْنُ فَكُلْ.» (تهذیب الاحکام، جلد ۹، صفحه ۵۷) هم بر این دلالت ندارد که امام علیه السلام به مفهوم جمله شرطیه مصدر به «إذا» استدلال کردهاند بلکه این استدلال به مفهوم مستفاد از مقام بیان اسباب حلّ ذبیحه است.
دوم فهم عدم وجود مفهوم در مواردی که ادعا شده است جمله شرطیه در موارد عدم مفهوم استعمال شده است اگر بر اساس قرینه متصل یا قرینه منفصل باشد نمیتواند شاهد عدم وضع جمله شرطیه برای مفهوم باشد.
در موارد قرینه منفصل در جای خودش گفته شده است که قرینه منفصل تغییری در مراد استعمالی ایجاد نمیکند. بنابراین میتواند قضیه شرطیه مفهوم داشته باشد در عین اینکه قرینه منفصل هم بر خلاف مفهوم وجود داشته باشد. قرینه منفصل نهایتا اثبات میکند که عموم مفهوم مراد جدی نیست. این کلامی است که خود مرحوم آخوند در مثل عام و مطلق هم بیان کردهاند و اینکه قرینه منفصل بر تخصیص و تقیید، هیچ تأثیری در مراد استعمالی از عام و مطلق ندارند و فقط حجیت آن ظهور را در مراد جدی محدود میکنند. در نتیجه وجود قرائن منفصل بر خلاف مفهوم قضیه شرطیه نمیتواند اثبات کند قضیه شرطیه برای مفهوم وضع نشده است.
اما موارد قرینه متصل نیز مخلّ به مدلول استعمالی نیست بلکه از باب تعدد دالّ و مدلول مراد استعمالی مجموع شکل میگیرد. در مثل ترکیب «آب یخ» آب در آب یخ استعمال نشده است بلکه آب در همان معنای مطلق آب استعمال شده است و فهم مقید از این ترکیب ناشی از تعدد دالّ و مدلول است.
بله اگر منکرین مفهوم اثبات کنند که قضیه شرطیه بدون هیچ قرینهای در عدم مفهوم استعمال شده است و عرف هم این عدم ظهور در مفهوم را میپذیرد مثلا اگر شخص جمله شرطیه را بدون هیچ قرینهای در عدم مفهوم استعمال کند و بعد هم به مجرد اینکه ادعاء کند کلام من مفهوم نداشت یا مفهوم را اراده نکرده بودم از او بپذیرند برای اثبات ادعای آنها ارزش خواهد داشت.
برچسب ها: مفهوم شرط, وضع قضیه شرطیه