جلسه سی و هفتم ۴ آذر ۱۳۹۸
حقیقت استعمال
مرحوم آخوند به حقیقت و اقسام استعمال اشاره کردهاند. آیا استعمال افناء لفظ در معنا ست؟ مختار مرحوم آخوند به این معنا معتقدند و لذا میفرمایند استعمال لفظ در اکثر از معنا معقول نیست. یا استعمال فعلیت همان وضع است؟ یعنی وضع یک قضیه حقیقیه است و استعمال فعلیت همان قضیه حقیقیه است.
در این بین تفاوتی ندارد حقیقت وضع را چه چیزی بدانیم. اگر وضع را مانند علامت دانستیم که مبنای مرحوم اصفهانی است یعنی واضع، لفظ را به عنوان علامت معنا قرار داده است مثل وضع خارجی علائم بر محل، در این صورت استعمال یعنی تحقق مصداقی از آن که وضع یک قضیه حقیقیه است و استعمال فعلیت همان قضیه است. اگر وضع را همان اتحاد یا هوهویة و تنزیل بدانیم که یعنی لفظ همان معنا ست ادعائا یا وضع را علامیت بدانیم که مبنای مرحوم آقای تبریزی است یا وضع را قرن اکید بدانیم یا تعهد و ... استعمال فعلیت همان قضیه حقیقیه است.
و بعد به اقسام استعمال اشاره کردهاند که گاهی استعمال لفظ در معنا ست و گاهی استعمال لفظ در نوع لفظ است مثل «الفاعل مرفوع» که منظور الفاظی است که به عنوان فاعل قرار میگیرند یا استعمال لفظ در شخص لفظ مثل «المبتدأ مرفوع» و ...
آنچه در اینجا مهم است و باید مورد توجه قرار بگیرد و ثمره هم دارد این است که استعمال لفظ در معنا، گاهی در معنای تفهیمی است و گاهی در معنای غیر تفهیمی است. هر جا لفظی در معنایی استعمال شود این طور نیست که معنای استعمالی، معنای تفهیمی هم باشد بلکه گاهی لفظ در معنایی استعمال میشود و مقصود هم تفهیم همین معنا ست و گاهی مقصود تفهیم همان معنای استعمالی نیست مثل کنایات. مثلا در «زید کثیر الرماد» معنای استعمالی همان زیاد بودن خاکستر خانه زید است اما معنای تفهیمی جواد بودن و بخشنده بودن او است. شبیه آنچه در مجاز سکاکی رخ میدهد که لفظ در معنای حقیقی استعمال شده است اما به داعی تفهیم معنای غیر حقیقی.
این بحث غیر از بحث اصالة الجد است. بحث اصل حقیقت این است که اگر شک کنیم لفظ در معنای حقیقی استعمال شده است یا در معنای مجازی، اصل حقیقت اقتضاء میکند که در معنای حقیقی استعمال شده است و علاوه بر آن کنایه هم نفی میکند یعنی اصل حقیقت اثبات میکند لفظ به داعی تفهیم معنای حقیقی در معنای حقیقی استعمال شده است.
اگر چه در مجاز در بین علماء اختلافی هست که آیا لفظ در معنای مجازی استمعال شده است یا در معنای حقیقی اما در کنایات و استعارات همه قبول دارند لفظ در معنای حقیقی استعمال شده است اما معنای تفهیمی غیر آن است و اصل حقیقت اقتضاء میکند لفظ در معنای حقیقی استعمال شده است و هم اینکه کنایی نیست.
اما بعد از آن مرحله اصالة الجد است یعنی بعد از اینکه مستعمل لفظ را در معنایی استعمال کرد و معنای تفهیمی هم مشخص شد (چه وجدانا معلوم شود یا به واسطه اصل حقیقت) آیا این معنایی را که قصد تفهیم آن را داشت در مقام جد بیان کرده است یا به داعی استهزاء بوده یا سایر دواعی (مثل تعجیز، تمسخر، امتحان، تقیه و ...) اصالة الجد اقتضاء میکند به داعی جد بیان کرده است. بنابراین اصالة الحقیقة معنای استعمالی و تفهیمی را تبیین میکند و اصالة الجد داعی از بیان را تبیین میکند.
بحث بعدی که مرحوم آخوند مطرح کرده است این است که آیا الفاظ برای ذات معانی وضع شده است یا برای الفاظ به قید مراد بودن وضع شده است؟ البته منظور از اراده اینجا مراد جدی نیست بلکه منظور حتی شامل اراده استعمالی هم هست. از نظر مرحوم آخوند الفاظ برای ذات معانی وضع شدهاند، درست است که استعمال متقوم به اراده است و بدون اراده اصلا استعمال محقق نمیشود اما اراده جزو معنای موضوع له نیست تا لفظ در معنای مقید به اراده استعمال شده باشد.
و بعد اشاره کردهاند که مرکبات وضع مستقلی نسبت به مفردات ندارند و لذا مفردات به کار گرفته شده در ضمن جمله، وضع مستقلی ندارند و شاید منظور کسانی که به آنها نسبت داده شده است که مرکبات وضع مستقل دارند، وضع هیئات و ترکیبات عام است نه اینکه مفردات یک وضع به صورت انفرادی دارند و یک وضع برای ضمن ترکیبات داشته باشد.
و مرحله بعد متعرض علائم حقیقت و مجاز شدهاند. یعنی طرق اثبات وضع چیست؟ از کجا بفهمیم لفظ برای چه معنایی وضع شده است؟ یک راه تصریح خود واضع است یا اهل لغت به وضع لفظ برای معنا تصریح کنند طوری که مفید علم باشد یا بنابر حجیت قول لغوی حتی اگر مفید علم هم نباشد.
اما این تصریح کم اتفاق میافتد و لذا یکی از پرکاربردترین راهها برای کشف وضع، تبادر است و بعد اشاره میکنند که ممکن است گفته شود تبادر متوقف بر علم به وضع است و لذا نمیتواند مفید علم به وضع باشد و گرنه دور خواهد بود و جواب دادهاند که تبادر بر علم ارتکازی به وضع متوقف است یعنی همان علمی که اهل هر لغتی به ارتکاز دارند اما از تبادر علم تفصیلی به وضع حاصل میشود و لذا دور نیست علاوه که تبادر بین اهل لغت برای جاهل به آن لغت، دلیل بر وضع است لذا تبادر برای عالم به وضع موجب علم به وضع برای جاهل است پس دور نیست.